۱۳۹۶/۰۳/۲۶

ماجرا ماجرای در انتظار گودو ست. اشکال نداره...دستت رو بزار روی شونه ت...آرام کن خود رو، بلند شو...یا خدا.  

۱۳۹۴/۰۸/۰۱

چی بگم؟.

اینقدر طولانی شده که طبیعیش به دور از ذهنمه...چی بگم؟.

برچسب‌ها:


۱۳۹۴/۰۵/۲۲

بعضی

بعضی لحظه ها حرمت داره.

برچسب‌ها:


۱۳۹۴/۰۵/۱۵

گیج میخوره

تو یه رویایی سرم گیج میخوره و چشمم رو که باز میکنم...رویایی بوده که سرم توش گیج خورده.

برچسب‌ها:


۱۳۹۴/۰۱/۳۱

قدم میزند

من میخوابم اینجا، گم و گوری این روزهام قدم میزند در سرم. کجا هستم...؟...نمیدانم. چکار میخواهم بکنم...؟...نمیدانم. شک به خیلی چیزها دست میکشد بر سرم. 

برچسب‌ها: ,


۱۳۹۳/۱۲/۱۳

این روزها

نامطمئنم از فردا. میترسم...؟ آره از اینکه نمیدونم چیکار دارم میکنم، از سردرگمیم میترسم. سرگردونم.   

برچسب‌ها:


۱۳۹۳/۰۹/۱۶

زندگی این روزها

فکر در ذهن-دل زیاد دارم.    


۱۳۹۳/۰۵/۳۰

تکرار و تکراری

"تکرار و تکراری شدن آفت است" حرف های تکراری، کارهای تکراری، آدم های تکراری...تکرار خودت و افکارت و گفته هات و اعمالت؛ آیا تکرار(ی) خوبه...؟... فکر کنم بسته به آدمشه...برای بعضی ها آرامش میاره، برای بعضی ها پریشانی. 

برچسب‌ها: ,


۱۳۹۳/۰۴/۳۱

زمان (به کسر ن) بی زمان

فکر کنم آرومی به جای جغرافیایی که توشی نیست، به توی آدمه. وقتی آروم نیستی..وقتی صدات قطع میشه و حروف کلمه ها از عرض و طول تو گلوت گیر میکنن و خراش میدن..وقتی سریع راه میری که برسی به یه جایی که بشه از این "آن" و این لحظه بگریزی..وقتی از مینبر آهنگ میخوای لحظه ها رو دک کنی برن..وقتی..وقتی..این زمان ها و مکان ها معنیشونو از دست میدن، هر جا میخوای باشی باش..آرومی فارغ میشه از وابستگی زمان و مکان، بی زمان و بی مکان میشه..

میدونی..علم و قرارداد های علمی بین خودمون زمان رو قسمت قسمت کردن، اینقدرش میشه یک ساعت..یک دقیقه..یک ثانیه..، ولی اون ثانیه هایی که به قرن میمونن و اون سال هایی که به ثانیه چی هستن..؟!..وقتی که به ثانیه بزرگتر میشی و به سال همونی هستی که یک سال قبل..اینا چی هستن...؟!..

برزخ کجاست؟ حتما باید یه تصویر احمقانه مثل فیلم ها هالیوودی باشه؟ برزخ مگر نه جایی (بیشتر از جا و مکان فیزیکی زمان ه به نظرم) است که معلق بین دو جا..دو زمان..دو حالت.. اینی که من الان هستم کجاست؟ برزخ نیست؟ حیرونم..بچه ام و بزرگ..تصویری میسازم و تصویرم چیز دیگر..ساکتم و حراف..سرشار میشم و خالی..

به امید خودتون.   

برچسب‌ها:


۱۳۹۳/۰۳/۲۴

آروم

حرف ميزنم، نگاهم روبرو...ولى از گوشه چشم محو ميبينم...سرم رو آروم پايين ميآرم...نگاهم روى اشياء روى ميز، صداى آدم ها كم و پس زمينه ميشه...تو دلم آروم چيزى ميگم...به آرومى نم نم بارون. به اين لحظه...نگاهم بر ميگرده، صداها، حرف ها...انگار هيچ نشده...

This page is powered by Blogger. Isn't yours?